در جُست‌و جوی زمان از دست رفته

ساخت وبلاگ

امروز حیات فرهنگی روستا را از یک‌سو موریانۀ روزمرگی فرومی‌بلعد و از سوی دیگر، شتابِ ترس‌انگیز زمان که دست در دست مرگْ همچون طوفانی سهمگین، همه چیز را در کام می‌کِشد و آن‌سو تَرَک در زیر سُمّ سُتوران اینترنت و به پُشتگرمی گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی، کار را یکسَره می‌کند.

راست این است که زمان را به عقب نمی‌توان بازگرداند. کارِ کارستان او، عبور بی‌رحمانه است و به سَر دَواندن ثانیه‌های سراسیمه که در حسرتِ لحظه‌ای آسودن، شب را به روز می‌رسانند و همیشه را به هنوز.

نیک می‌دانم که مرور خاطره‌ها نه جا ماندن در گذشته است و نه گریستن در سوگ روزهای رفته، بَل نگهبانی از حافظه است؛ برای مصاف با فراموشی و زوال میراثِ پُرارج قدیم؛ همانچه سنّت‌اش می‌نامیم و دلنگرانِ آنیم که قربانی تندباد مُدرنیته شود؛ مایی که از مُدرنیته جُز پوستینی بر تَن نَداریم و از مشروطه تا به امروز- که ۱۵۰ سال می‌گذرد- در پی سَراب دَویده‌ایم و پیوسته از سَرچشمه‌ها غافل مانده‌ایم. یک نشانۀ روشن آن، رشد سرطانی شهرها و ویرانی سوگناک روستاها در پی مهاجرتِ فزاینده برای یافتن کار و رفاه. من این پدیده را تلخ‌ترین رخداد چهار دهۀ گذشته می‌دانم؛ چرا که روستا بُنیان توسعه است و افزون بر نقش محوری در بَرآوردن نیازهای اساسی جامعه، امکانی بی‌بدیل برای پیشگیری از گسترش لجام‌گسیختۀ شهرها و به دنبال آنْ تکثیر مهارناپذیر آسیب‌های اجتماعی است.

بر پایۀ این تلقی، مهم‌ترین شاخص کامیابی دولت‌ها (Government) و نظام‌های سیاسی (State)، توانایی‌شان در تداوم و طراوت زندگی روستایی است. سَبکی از معیشتْ که بر فضایلی چون کار، ساده‌زیستی و قناعت‌ورزی بنا شده است و دریغا که طُفیلی حیاتِ پُراضطراب و مصرف‌زدۀ شهری شود. با دود و دَم و دلهره و درماندگی ناشی از بی‌اعتنایی به فکر و فرهنگ و هر آنچه آدمی را از قیل و قال‌های تباهی‌آور زندگی در امان می‌دارَد.

کوچه‌ باغی را به یاد می‌آورم که هر بهار از عطر شکوفه‌های بادام مَست می‌شد و از دیدن غنچه‌های نورُستۀ گلِ محمدی به وَجد می‌آمد و رهگذران را به وَجد می‌آورد؛ روستایی را که با حضورِ پُرغرور ریش سفیدان و گیس سپیدانْ شَب سَر را آسوده بر بالین می‌نهاد و اینک در غیاب آنان، در آتش کابوس‌های ناتمام می‌سوزد و به خاکستر می‌نشیند.

سرنوشت‌ تراژیکِ روستا، شَمایی از تاریخ پُرمِحنتِ ماست. ما که از روستا رانده و از شهر مانده‌ایم؛ ما که نه روستایی ماندیم و نه شهروند شدیم. ما که در مواجهه با جهان جدید، خوبی‌های سنّت را فُروگذاشتیم و بدی‌های مدرنیته را در آغوش کشیدیم‌.

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 13:20 توسط سلمان احمدوند  | 

هوای تازه...
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 50 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 23:53