دیدن این سریال افقی تازه به روی من گشود. فروریختنِ انگارۀ سلبریتی خوشبخت و بازنگریستن در چهرۀ انسان بهمثابۀ موجودی که تختهبندِ بَلاست و در جهانی سراسرْ رنج و بیعدالتی میزیَد. سلبریتیها فارغ از درجۀ شهرت و محبوبیتشان انسانهایی معمولیاند. در میان آنان هستند کسانی که شنیدن داستان زندگیشان تکاندهنده است، چندان که از اینکه جای آنها نیستی احساس خوشبختی میکنی و دَرمییابی که پیشداوری و قضاوتِ بیپروای دیگران، تا چه اندازه در بَرساختن هویت فرهنگی ما نقش دارد. راست این است که پذیرش آدمها چنان که هستند و کوشش اخلاقی برای همدلی با آنها یعنی درک کردن و خود را جای آنها گذاشتن، شرطِ شکوفایی و سلامت روابط انسانی است، وگرنه هر رابطهای استفادۀ ابزاری و هر انسان، پلی برای رسیدن به مقصود است.
تصویر بیرونی ولی سختْ رَهزن است و حاصلِ افسون تبلیغات. از پوسترهای رنگین تا صفحات شخصی در فضای مجازی و بنرهای بزرگ در آزادراهها با طرح لبخندی بر لبان سلبریتی. برای من فروریختن هیبتِ سلبریتی، با ناصر محمدخانی و مرگ تراژیکِ شهلا جاهد (1348-1389) روی داد. مرگی مشکوک و پروندهای پُر ابهام که وجوه ناشناختۀ آن همچنان کاویدنی است.
سلبریتی محصول عصر اینترنت و انفجار اطلاعات و تجاری شدن تبلیغات است. در این روزگارِ غریب که حریم خصوصی معنای خود را از کف داده است، افول و ظهور آدمها به مویی بند است. امپراتوری رسانه کسی را بَر صدر مینشانَد و هر گاه اراده کند او را به زیر میکِشد و زمین زندگیاش را چنان دَرمینوردَد که دیگر نتواند سَر فراز آورَد و به خود آیَد. مسیری که گاه به خودکشی یا مهاجرتِ سلبریتی میانجامد. ناگفته پیداست که سلبریتی بودن، به راه رفتن بر لبۀ تیغ میمانَد. داشتنِ یکی از وسوسهانگیزترین مطلوبهای اجتماعی (شهرت) و بَرکنار ماندن از آفاتِ نابودگر آن. ظرفیتِ فراخ میخواهد، و روان روشن و جانِ وارَسته از عُقده. تازهترین نمونهْ اما نه هرگز آخرین آن، امیرحسین مقصودلو معروف به تَتلّوست. او که زمانی با دولتمردان مینشست و از بادۀ توهّم مَست بود، اینک با طوماری از اتهامات، در انتظار مجازات است!
باری؛ کمدین غمگین گونهای از سلبریتی است که آوازه و اعتبارش را از خنداندن خلق میگیرد. در زمانه و زمینهای که قحطسال لبخند است و بهانه برای گریستنْ بیشمار، هنرمندانی از این دست را باید ارج نهاد؛ چه با وجود زیستن در جهانی که یارِ غارِ غم است و جامعهای گریهناک که آستیناش از اشک، تَر، هم از ابتذال به دورند و دامن طنز فاخر را به یاوه نمیآلایند و هم دلمشغول افشاندن آبِ لطفی بر کویر عطشناکِ زندگیاند.
برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 31