برای بسیاری سربرآوردنِ دونالد ترامپ؛ تاجرِ سفیدپوست نژادپرستِ عوام¬گرا/عوامفریب (پوپولیست) در کشوری که عوامگرایی(پوپولیزم) را محصول گفتمان ضدامپریالیستی- ضد سرمایه داری و خصم تاریخی خود می دانسته است، اسبابِ شگفتی است!
برخی نیز انتخابِ او را نه دسیسه ی این حزب و آن جناح و یا حتّی نشانِ افول شعور سیاسی رأی دهندگان، بلکه سرخوردگی از سیاست های حزب حاکم(دموکرات) و شکستِ راهبردی و تاکتیکی آنان در انتخابات می دانند! در سطح راهبردی، ناکامی از بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی و معیشتی کشور و در سطح تاکتیکی تبلیغات نارسا و معرفی نکردن نامزدی مقتدر. هیلاری کلینتون اگرچه با اختلافی سه و نیم میلیونی از رقیبِ جمهوریخواهِ خود پیش افتاد و تا آخرین لحظه پیروز میدان بود ولی به سببِ ساختار ویژه ی نظام انتخابات در آمریکا(الکترال کالج که در آن مهمترین عامل در پیروزی و یا شکست یک نامزد، نه تعداد آرای مردمی، بلکه میزان آرای هیئتهای انتخاباتی است، این دسته از رؤسای جمهورآمریکا را در اصطلاح «رؤسای جمهور اقلیّت» مینامند. جرج بوش(2006) و دونالد ترامپ(2016) در چنین وضعیتی رئیس جمهور شدند) از جلبِ نظر هیئت های انتخاباتی بازماند و قافیه را به رقیبِ خود باخت.
از دید پاره ای تحلیلگران بهترین واکنش ایران در شرایط آشوبناکِ حاضر، بی اعتنایی به رفتارها و گفتارهای نابخردانه ی ترامپ است. صبوری ورزیدن و دفاع عقلانی از عزّت و اقتدار کشور با پاسخ هایی از لون آنچه آقای رییس جمهور؛ به مثابه سخنگوی رسمی و مدافع قانونی حقوقِ کشور، با مسئولان و اصحابِ رسانه در میان نهاد و از پایان یافتن عصر دیوارکشی ها و سر دادنِ شعارهای نژادپرستانه سخن گفت. همه باید در این مسیر قدم نهند. در این برهه ی بحرانی راهِ برون شو، همصدایی با دولت و نبردنِ منافع ملی به قربانگاهِ مطامع حزبی و جناحی است! هر که جز این خواهد و گوید تیغی آخته را به دستِ زنگی مَستی سپرده است که کنش های تنش انگیز و جنگ آلودش را باید با درایت و خویشتنداری پاسخ گفت!
آمریکا و متحدان عنان گیسخته اش(اسرائیل و عربستان) با برآمدنِ ترامپ اینک رؤیای خود را تعبیر شده می بینند. تنها با کاربستِ خِرد سیاسی و ترجیح منافع ملی بر مصالحِ شخصی و حزبی، می توان این نقشه ی شوم را نقش برآب کرد.
احمد صدری(جامعه شناس) در پیوند با موضوع این نوشتار می نویسد: ترامپ به جای اقدام مؤثر در راستای تأمین امنیت ملی آمریکا، که در شرح وظایف یک رئیسجمهوری است، هنوز در قالب فکری یک کاندیدای ریاست جمهوری، و در صرافت تأیید و تکذیب رأیدهندگان خویش است. خلاصه اینکه آقای ترامپ بجای عمل مسئولانه و مؤثر، در آنچه جامعهشناسان «تعامل نمادینه» مینامند غوطه ور و هنوز در وسواس قالبهای نمایش «خویش» است. اما واقعیتهای سیاسی جهان امروز منطق قاطع خویش را دارند و سرانجام بر نمایشهای سیاسی و خیالبافی های جانبدارانه چیره خواهند شد.
اجازه دهید یک قدم به عقب برداریم و به ریاستجمهوری آقای ترامپ به مثابه یک ساعت شنی بنگریم. در بالای حباب وعده و وعیدهای انتخاباتی کاندیدا انباشته شده است. در گلوگاه آن اعمال رئیسجمهور دانهبهدانه، حکم حکومتی به حکم حکومتی، به زیر میلغزند. و نتایج، اعم از خاکستر ویرانه ی شکستها یا براده ی طلایی پیروزیها انباشته میگردند. این جِرم (یا جـُرم) انباشتهشده در کفِ ساعت شنی (و نه احساسات اینسوی یا آنسوی) است که سعادت یا شقاوت ریاستِ جمهوری آقای ترامپ را رقم خواهد زد.