نشان به آن نشان

ساخت وبلاگ

است همچو بید بر ایمانِ خویش می لرزم و بر زوال تدریجی رؤیایی که به یکباره رنگِ کابوس گرفت، مویه می کنم.
** ناسازوارترین مردم جهانیم! آمیزه ای دهشتناک و همهنگام مضحک از ناسازترین مؤلّفه ها. چگونه است که با وجودِ تناقض های سترگی که در جانمان نشسته است و هر کدامشان برای فروپاشاندنِ سراچه¬ی وجود کافی است، این همه سختْ جانی از خود نشان داده ایم و هنوز فرونپاشیده ایم؛ مثل پادشاهی که قریب به چهار دهه قبل با پتکِ انزجار ملّتی خشماگین از هم پاشید تا آیندگان دریابند که هیچ منظومه ی متناقضی برقرار نخواهد ماند، حتّی اگر سودای گشودنِ«دروازه های تمدّنِ بزرگ» را در سَر داشته باشد! از دیدِ برخی آگاهان همنشینی تناقض بارِ توسعه نیافتگی سیاسی و سرکوبِ طبقه ی متوسط بالنده، با تکاپوی بی سابقه برای مدرنیزاسیون و در کام کشیدنِ تکنولوژی روز جهان جدّی ترین عامل اضمحلالِ رژیم پر کرّ و فرّ پهلوی بود!
مردمانی ناصبور و شتابانیم، ولی نصیبمان از جهانِ پرشتابْ جز رکود نبوده است.
باری! در خطه ی فرهنگی محنت خیزمان کمتر دیده ام که کسی را به سببِ داشته های معنوی و فضایل اخلاقی بستایند و بر صدر نشانند، تا چه رسد به کاردانی و شایستگی که دیوانسالاری علیلِ عشیرگی مان در نبودِ آن به مسلخِ سرمایه های مادّی و معنوی تبدیل شده است!
زبانِ حالِ جامعه ی درمانده ی خو کرده به اصنافِ تناقض های ویرانگر این است: «از مغز سوزاندن و دود چراغ خوردن رَه به جایی نخواهی برد، برای آنکه سَری میانِ سَرها شوی، باید خود را به مراجعِ توزیع منابع کمیابِ ثروت و قدرت و منزلت بیاویزی». گویی آن شاعر طنزپرداز نکته ین سدۀ هشتمی، عبید زاکانی، هم حال و هوایی چنین را از سَر گذرانده بود:
ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم

کاندر طلبِ راتبِ هر روز بمانی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

تا دادِ خود از کِهتر و مِهتر بسِتانی!

+ نوشته شده توسط سلمان احمدوند در چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۶ و ساعت 12:16 |
هوای تازه...
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 4 مهر 1396 ساعت: 21:42