آخرین برگ

ساخت وبلاگ

بِرمان پیر که همه­ ی عمر در اندوهِ ناکامی خلق شاهکار هنری­ اش احساس حرمان می­کرد با دست­های لرزان و جسم رنجور تمام شب را سرگرم نقش زدنِ تصویر برگ بر دیوار آجری پنجره ­ای بود که جانسی هر روز از آن با شمارشِ معکوسِ سقوط برگ­ها به مرگ خیره می­ شد و از زندگی خالی!

مرگِ برمان، تولّدی دیگر بود؛ چرا که سرانجام شاهکار خود را آفرید و به انسانی که شبح مرگ      رشته ­های پیوند او را با زندگی گسسته بود، حیاتِ دوباره بخشید و خود بر اثر خستگی یک عمر فقر و تنهایی به خط پایان رسید.
با خود می ­گویم کاش همه­ ی ما برمان باشیم و با نقش زدن تصویر یک برگ بر دیوار روزگار، امید به زندگی را در همنوعانِ خویش برانگیزیم.

کاش اگر «بِرمان» نیستیم، طوفان نباشیم و آخرین برگِ امید را از درختِ زندگی به تاراج نبریم.
کاش آخرین برگ، نخستین قدم برای از سر گرفتنِ زندگی تازه ­ای باشد، پس از قوّت گرفتنِ پندار رسیدن به پایان.

خواندنِ داستانکِ «آخرین برگ» و تأمّل بر معنی ژرف نهفته در آن، در این زمانه­ ی عُسرت که طوفان خبرهای تلخ، و رخدادهای نامیمون، کلبه­ ی وجود را هر از گاهْ زیر و زبر می­ کند، روزنه­ ای است در خانه­ ی ظلمت پوش و نیز یادآور این حقیقتِ بلند که جهانْ بی ادبیّات و هنر، جنگلی ترس ­انگیز بود، نه جایی برای زیستنِ انسانی. همْ به مددِ  این دو بال است که مرغ جان آدمی از قفسِ خاک پر می کشد  و با   افق­های دور هم­ نَوَرد می­ شود.

+ نوشته شده توسط سلمان احمدوند در سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۶ و ساعت 14:29 |
هوای تازه...
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 19:40