مَلال از خود

ساخت وبلاگ

* مهدی خلجی

هیچ چیز در جهان ملال‌آورتر از آن نیست که صبح از خواب بیداری شوی و ببینی که هنوز «خود»ت هستی؛ همان که دیروز بودی، همان «خود»ی که در واپسین لحظه‌ی بیداری به یادمی‌آوری. خسته از «خود» بودن، تمنای سوزانِ جَستن از پرچینِ تن و ذهن خود، تمام روز بر تو چیره است. همان‌اندازه که میل به تقلید از دیگری و مثل او شدن، میان‌مایگی است، جاخوش‌کردن در خود و خرسندی همیشگی داشتن از آن هم، زبونی و بزدلی است. ما از «خود»مان تصویری می‌سازیم و بعد، خود، در قاب آن اسیر می‌شویم. تعریفی از خود جعل می‌کنیم و آن تعریف جعلی را زنجیری در پا و زنگوله‌ای بر گردن می‌بندیم و دیگر جرأت تکان‌خوردن نداریم تا مبادا شکل دیگری شویم و دیگران ما را بازنشناسند؛ خودِ اکنون‌مان مثل بوی نفت در آفتاب واقعیتِ مدام دگرگون‌شونده بپرد و ما در بی‌رنگی و بی‌بویی مطلق گم ‌شویم. ترس ما از خدشه‌ و خراش افتادن به این «خود»، بر ملالت ما از آن غلبه می‌کند. دوباره، خشت عادت‌ها را دور خودمان می‌چینیم و دیوار را بالا می‌بریم.
ما به دلیری رسوایی و رسوایی دلیری نیاز داریم تا مدام «خود»مان را ابداع کنیم. باید تاریخ مصرف نامرئی هر ابداع و تعریفی را که پشت آن نوشته، بتوانیم بخوانیم. باید «خود»های پوسیده و پژمرده‌ی قدیمی را بی‌پروا و پرهیز دور بریزیم، خطر کنیم، تصویرها را پاره کنیم، آینه‌ها را بشکنیم، فریاد بکشیم، بلندتر از هر وقت دیگری، تا انتهای رشته‌ی آوازمان را یک بار دیگر بیازماییم، باید در کوچه‌های فرعی بی‌انتها، برهنه‌پا، بدویم، تند و چابک؛ ببینیم استخوان‌های پای ما هنوز سر جای خود هستند یا این‌که در راه‌رفتن یک‌نواخت همیشگی، ما به توهم پا، توهم راه‌رفتن، توهم بودن و خود بودن دچار بوده‌ایم. باید از این خود بجهیم، برهیم، بکوچیم، خانه را بر سرش ویران کنیم و آوارگی پیشه کنیم. این تنها راهی است که می‌توانیم باشیم، زنده باشیم و ثانیه‌ها را مثل تکه‌ریزه‌های یخ در دهان خود آب کنیم.

 

هوای تازه...
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 0:05