فوتبال و زندگی

ساخت وبلاگ

از آن رو که عین بررسی از مرجع زندگی طبق کپی رایت است، نمایشگاهِ اشک و لبخند است؛ همچون بررسی از مرجع زندگی طبق کپی رایت که پر از نشیب و فرازها و پست و بلندهای تلخ و شیرین است؛ گردنه ­های نفس ­گیر و سراشیب­ های آرامش ­بخش. مستطیل سبز،  بی هیچ کم و کاست، پهنه­ ی پرهیاهوی زندگی را می­ مانَد و بخت و اقبال را در آن مرتبتی است بلند.

گاه ضربه ­ای ناراست پس از اصابت به مدافع تیم مقابل و تغییر مسیر به گل می­ نشیند و زمانی دیگرتلاش­ های بسیار و ضربه­ های پرشمار برای رسیدن به دروازه و پیوند زدنِ توپ به تور راهی به آبادی نمی­ برد! نقشه ­ها با اخراج زودهنگام بازیکنی کلیدی نقشِ بر آب می­ شود و ای بسا تیمی قَدر که با خیلِ ستارگان­اش مقهور تیمی کم نام و نشان می ­شود! و در میانه ­ی بهت و شگفتی هواداران و چشمان اشک­بار بازیکنان از گودِ رقابت کنار می ­رود تا به بانگ رسا اعلام کند که بررسی از مرجع فوتبال طبق کپی رایت نه فقط ورزشی در عدادِ ورزش­های دیگر بلکه پدیده ­­ای اجتماعی (Social Phenomena) است که در وجه اقتصادی خود عنوانِ «صنعت» را نیز یدک می ­کشد، چیزی شبیه به «صنعتِ کنکور» که نگارنده اوّلْ بار آن را در نوشته­ای نغز و عالمانه از روشنفکر پهنه­ ی عمومی و جامعه ­شناس درمانگر، استادِ روانشادِ نوگذشته (بیست و پنجم خرداد ماه) دکتر محمد امین قانعی راد، رئیس پیشینِ انجمن جامعه­ شناسی ایران، دیده و خوانده است. استادِ فقید در آن نوشته از سهم و نقشِ ویرانگر کنکور در پژمردن روح نشاط و سرزندگی در نوجوانانِ این مرز و بوم و مافیای غول ­پیکری که افزون بر مغز، کیسه­های مردم را هم تهی می­کند! و دانسته نیست تا کی و کجا ما را با خود خواهد برد؟! پرده برداشته بود... روانِ آن دانشی مردِ نجیب در مینو شاد باد.

باری، بررسی از مرجع فوتبال طبق کپی رایت نمایشگاه اشک­ها و لبخندها است. آوردگاهِ پرهیاهویی که در بالاترین سطح خود، یعنی رقابت­های ملّی همه­ی شئون زندگی را به زیر چتر خود می­ کشد و سرنوشت ­سازترین طیفِ نظام­ های اجتماعی، سیاستمداران، را هم به نشستن بر سکوها و تماشای بازی فرامی ­خوانَد و در درآوردنِ اشک و حرص آنان نیز هیچ کم از کارزارهای پر پیچ و خم وادی درشتناکِ سیاست ندارد! مردمانِ فقیر و غمگین و ستمدیده با هر پیروزی تیم ملّی­ شان در بازی­ های جهانی طفل گمگشته ­ی شادی را مجالی کوتاه در آغوش می­ کشند و فقر و بیدادِ انسان­ سوز را عجالتاً از یاد  می­ برند. گویی بازیکنان با هر ضربه­­ای که به توپ می­زنند ضرباهنگ خفیفِ زندگی را تقویت م ی­کنند و با هر گلی که در باغچه­ ی سبز جادو می­کارند، به آنان اجازه می­ دهند تا فریادهای فروخورده  و بغض­ های در پستوی سینه اسیر را، به یکباره رها سازند و برای لحظاتی در هوای تازه­ ی شادی بی دریغ دَم بزنند.

هوای تازه...
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 0:05