بگذار باران بیاید و بر خیل زخمهای ناسور خلقان سوته دلِ سر در گریبان مرهمی از مِهر بگذارد، در خزانِ تردید و تورم و مصافِ عریانِ کهن دیار با جهانِ بی رحم معاصر و نمادِ قدرقدرت و شریر آن، امریکا، که از دیدِ آگاهان نه علت که عاملِ تحریم است! و ترامپ پیش از آنکه دشمن سینه چاک ایران باشد، مدافع بی قید و شرطِ منافع ملی مردمانی رنگین پوست و متکثر است که از اقصای گیتی زیر پرچم سرزمینی واحد موسوم به ایالتِ متحدهی آمریکا گرد آمده اند!
بسیاری از آنان درست وقتی که باید به سرزمین های خود ثمر دهند، به آمریکا رخت کشیده اند! کند و کاو در چرایی مهاجرت آنان یکی داستان است پر از آب چشم و شرح مستوفای آن، مهتاب شبی خواهد و آسوده دَمی که آن نیز در این زمانه ی عسرت کز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد، همچون کبریت احمر کمیاب و بلکه نایاب است. در واماندنمان از قافله ی نگهداری و نگهبانی از سرمایههای انسانی همین بس که در صدر سیاهه ی فرار مغزهاییم و همنوردِ الجزایر و پاکستان و عراق! ان هم در زمانه ای که از پدیده ی «چرخش نخبگان» یعنی آیند و شوندِ نخبگان به کشور خود و کشور مقصد سخن می رود. رویدادی که نیازمندِ مهیا ساختن همه ی زمینه ها و رفع تمامی موانع است؛ تا نخبگانِ رفته بی واهمه بازآیند و از دانش و بینش خود برای رفع مشکلاتِ بیشمار و حل مسائل فزاینده بهره گیرند؛ پیشن نهادنِ این ایده از آن رو است که چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیدا نیست. زورقی سرگشته را میمانیم که در حصار گردابهای خشماگین گرفتار آمده است و با برآمدِ هر خیزاب به سویی رانده می شود، بی آنکه یارای ایستادن و به خود آمدن داشته باشد یا بسان سرداری زخمی در حلقه ی سربازانِ تازه نفسِ لشکر فاتحان که یارانِ خود را از دست داده است و در واپسین ثانیه های حیات، آخرین ضربات شمشیر را نومیدانه فرود می آورد.
هوای تازه...برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 127