هوای تازه

ساخت وبلاگ
در دفاع از انتخابات آزاد برای من مثل روز روشن است که انتخابات پُرشور، تنها زمانی دست‌یافتنی است که جریان‌های مختلف فکری و جناح‌های متنوع سیاسی در فضایی عاری از فریب و خشونت با یکدیگر رقابت کنند و مردمانِ وارَسته از فقر و ترس و تبعیض، سرنوشت سیاسی خود را چونان حقی مسلّم تعیین کنند. یقین دارم که مردمان گرسنه و مرعوب، نه از آگاهی انتخابات بهره‌ای دارند و نه از شورِ آن، نصیبی. رأی کسانی از این شمار را می‌توان به بهایی بَس ناچیز خرید و با سوار شدن بر موج فلاکت‌شان، بارِ خود را بست. راست این است که انتخابات پُرشور را جز در زمینۀ پُر امید سراغ نمی‌توان گرفت. امید به‌مثابۀ مفهومی اجتماعی که شا‌خص‌ها و شناسه‌های آن طیفی گسترده از امکانات و خدمات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را دربرمی‌گیرد و از مهام تورم تا حفظ محیط زیست امتداد می‌یابد. امید در معنای کلان و امید به زندگی در معنایی خُرد که ارتباط آن به‌خصوص با مسئلۀ انتخابات که ابزاری سیاسی و همهنگام رهیافتی دموکراتیک است، عمیق و تنگاتنگ است، چندان که گزاف نیست اگر درجۀ مشروعیت و سطح کارآمدی نظام‌های سیاسی را تابعی از توان آنها در بازتولید این شاخص (امید به زندگی) بدانیم.ناگفته پیداست که چنانچه انتخابات در فضایی مسدود و خالی از رقابت آزادانۀ بازیگران گونه‌گون نظام اجتماعی و کنشگران متکثر سپهر سیاسی دایر شود، هرگز نه آن رویدادی است که به تعیین سرنوشت سیاسی بینجامد. ارمغان شوم آن، گسیختن رشتۀ پیوندِ مردمان با سرزمین خود است؛ چه از ویران کردن آن و تاراج سرمایه‌هایش پروا نمی‌کنند. بی‌اعتنایی به نابودی محیط زیست و بالا گرفتن تبِ گنج‌یابی را در سالیان اخیر نمودهایی از این فاجعه می‌دانم.باری؛ انتخابات غیرآزاد، چشاندن زهر تحقیر و توهین به شهروند هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:28

چرا جان آدمی در این گوشه از جهان تا این اندازه بی‌ارزش است؟چرا در کارو کردار انسان ایرانیِ اینجا و اکنونْ عافیت‌طلبی و خودخواهی، مسئولیت‌پذیری و منافع جمعی را به حاشیه رانده است؟چرا قانون‌گریزی در نزد عموم ایرانیان به کنشی لذت‌بخش تبدیل شده است، چنان که دچار توهّم خود- زرنگ‌پنداری می‌شوند؟پل‌های هوایی متروک پیش از هر چیز از متروک بودن فرهنگ حکایت می‌کنند. فرهنگ که رویشگاه آن خانواده است و پرورشگاه‌اش، نهاد رسمی تعلیم و تربیت. گرچه در این روزگارْ اینترنت و فرآورده‌های گونه‌گون آن از گوشی هوشمند تا شبکه‌های اجتماعی به رقیبی جدی برای این دو نهاد قدیمی تبدیل شده‌اند. رقیبی قدرتمند و پُرجاذبه که ذهن و زبان فرزندان را تسخیر می‌کند و همچون سفالگری استاد، با گِل وجود آنان هر کار که می‌خواهد می‌کند. در این تعریف، رسانه‌های رسمی شنیداری و دیداری نیز جزوی از نهاد تعلیم و تربیت است.روشن است که ضرورت بهره‌مندی از امکاناتی نظیر پل‌ هوایی که افزون بر رونمایی از سطح فرهنگ و تقویت هویت شهروندی، مایۀ زیبایی چهرۀ شهر است، نخست باید در خانواده آموخته شود، و پس از آن در مدرسه؛ با گنجاندن این هنجار در کتاب‌های درسی و برانگیختن معلمان به سخن گفتن مستمر دربارۀ آن. قدم بعدی را در جهت تعمیق این هنجار تلویزیون باید بردارد. با ساختن برنامه‌ها و پخش فیلم‌هایی که به درونی شدن رفتارهایی از این دست یاری رسانَد و هموار کردن رنج بالا رفتن از پل هوایی را- در مواردی که برقی نیست- به‌ یک فضیلت اخلاقی بَرکِشَد. فضیلتی اخلاقی که در منابر وعظ و خطابه نیز باید ترویج شود و روحانیت که صاحبان رسانۀ کهنسال منبرند می‌باید برای تکثیر رفتارهای مدنی همچون استفاده از پل هوایی داد سخن دهند؛ چرا که استواری بنای فرهنگ در گِرو هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1402 ساعت: 14:04

دیدن این سریال افقی تازه به روی من گشود. فروریختنِ انگارۀ سلبریتی خوشبخت و بازنگریستن در چهرۀ انسان به‌مثابۀ موجودی که تخته‌بندِ بَلاست و در جهانی سراسرْ رنج و بی‌عدالتی می‌زیَد. سلبریتی‌ها فارغ از درجۀ شهرت و محبوبیت‌شان انسان‌هایی معمولی‌اند. در میان آنان هستند کسانی که شنیدن داستان زندگی‌شان تکان‌دهنده است، چندان که از اینکه جای آنها نیستی احساس خوشبختی می‌کنی و دَرمی‌یابی که پیشداوری و قضاوتِ بی‌پروای دیگران، تا چه اندازه در بَرساختن هویت فرهنگی ما نقش دارد. راست این است که پذیرش آدم‌ها چنان که هستند و کوشش اخلاقی برای همدلی با آنها یعنی درک کردن و خود را جای آنها گذاشتن، شرطِ شکوفایی و سلامت روابط انسانی است، وگرنه هر رابطه‌ای استفادۀ ابزاری و هر انسان، پلی برای رسیدن به مقصود است. تصویر بیرونی ولی سختْ رَهزن است و حاصلِ افسون تبلیغات. از پوسترهای رنگین تا صفحات شخصی در فضای مجازی و بنرهای بزرگ در آزادراه‌ها با طرح لبخندی بر لبان سلبریتی. برای من فروریختن هیبتِ سلبریتی، با ناصر محمدخانی و مرگ تراژیکِ شهلا جاهد (1348-1389) روی داد. مرگی مشکوک و پرونده‌ای پُر ابهام که وجوه ناشناختۀ آن همچنان کاویدنی است.سلبریتی محصول عصر اینترنت و انفجار اطلاعات و تجاری شدن تبلیغات است. در این روزگارِ غریب که حریم خصوصی معنای خود را از کف داده است، افول و ظهور آدم‌ها به مویی بند است. امپراتوری رسانه کسی را بَر صدر می‌نشانَد و هر گاه اراده کند او را به زیر می‌کِشد و زمین زندگی‌اش را چنان دَرمی‌نوردَد که دیگر نتواند سَر فراز آورَد و به خود آیَد. مسیری که گاه به خودکشی یا مهاجرتِ سلبریتی می‌انجامد. ناگفته پیداست که سلبریتی بودن، به راه رفتن بر لبۀ تیغ می‌مانَد. داشتنِ یکی از وسوسه‌انگیزترین هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 20:02

در وضعیتِ آشوبناک اینجا و اکنون که گاریِ شکستۀ معیشت از پرتگاه تورمی تناور به مَغاکِ رکودی جان‌سخت فرو غلتیده و چراغ ساحل آسودگی‌ها در افق پیدا نیست، ازدواج چونان کالایی مجلّل دَست‌نایافتنی می‌نمایَد. به دیدۀ انصاف اگر بنگریم آنچه اینک پیش روی ماست، وضعیتی بَس بغرنج است؛ چرا که هم طلاق‌ روبه فزونی است و هم پنجرۀ جمعیتی در آستانۀ بسته شدن. از دید جامعه‌شناختی طلاق دیگر نه امکانی برای پایان دادن به رابطه‌ای پُرتنش و زیانبار بلکه سَبکی از زندگی است که در بسیاری از موارد نتیجۀ پیوندی معیوب (کودکْ‌همسری) و نیاموختن مهارت‌های کارگشا در پهنۀ زناشویی است و گاه پیامدِ به بن‌بست رسیدن رابطه‌ای متعارف که طبیعی‌ترین گونۀ جدایی است و کم آسیب‌‌ترین آن!علل و عوامل رشد صعودی طلاق هرچه باشد از تحولی بنیادین در نهاد خانواده (تبدیل خانوادۀ گسترده پُرجمعیت به خانوادۀ هسته‌ای تک فرزند و در اشکال نوظهور آن، بی‌فرزند) از یک‌سو و دگرگشتِ پدیدۀ ازدواج (سَربَرآوردن صورت‌های تازۀ روابط عاطفی همچون ازدواج سفید و تجرّد دائم) از سوی دیگر، حکایت می‌کند. ازدواج دیگر چون دست‌ِکم دو دهه پیش از این، مقصدی دلپذیر نیست، بلکه انتخابی سخت هراس‌انگیز است، هندوانه‌ای سَربَسته و صندوقچه‌ای دَربسته که شاید بمبی در آن نهان باشد. هم زمینۀ آن ناهموار شده است و هم کنشگرانی که در هیئت زنان و مردان توانمند قدم در مسیری پرنشیب و فراز نهند و هزار راهِ نرفته را طی کنند.در سالیان اخیر کمترْ اثر سینمایی مانندِ فیلم بالینی و اثرگذار مَلی و راه‌های نرفته‌اش ساختۀ تهمینه میلانی، تنگناها و پیچ‌و خم‌های این مسیر نفس‌گیر را بر آفتاب افکنده است. فیلمی که از فرط وفاداری به واقعیت، به مستندی اجتماعی‌ شبیه‌تر است تا داستانی سینمایی. مَل هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:00

محمدعلی اسلامی نُدوشن (۱۳۰۳–۱۴۰۱)، شاعر، نویسنده، حقوقدان و پژوهش‌گرِ آوازه‌مَند، در همۀ عمر گرانبارش - که جانمایۀ آن را در بالغ بر پنجاه کتاب و صدها مقاله به ودیعت نهاده است- جزْ به ایران نیندیشید.ایران‌باوریِ او از آفتِ ناسیونالیسم و هر ایدئولوژی دیگری که جهان فراخ انسانی را به تنگنای سیاست یا عقیده فرومی‌کاهَد، بَرکنار بود.اعتدال و عقلانیت را می‌باید جزو ارکان اصلی منظومۀ فکری اسلامی ندوشن دانست. او در شاهراهِ ایران‌دوستی به گواهی آثارش، از مدارِ اعتدال و عقلانیت پا فراننهاد و مهر بی‌دریغ به ایران را با روشنگری درباره‌ی تاریخ آن با تمرکز بر تاریخ اجتماعی، نگاهِ تطبیقی و سنجشگرانه به اوضاع جهان، و یادآوری رسالت اخلاقی و اندیشگی ایرانیان درآمیخته بود. بینش و روشی که درخشان‌ترین سویۀ آن، وجه انتقادی پررنگی است که همچون نخی نامرئی آثار او را به هم پیوند می‌زند.نماد عشق جاودانه‌اش به ایران، تصویر کردن آن به هیئتِ ققنوسی است که هر بار از خاکستر خود برمی‌خیزد و زندگی دوباره را از سرمی‌گیرد. کشوری ویژه در چارراهِ حوادث گیتی، با تمدنی نوجو و فرهنگی برخاسته از همنوایی و تضاد که حاصل تاریخی پُرکشاکش است از مصاف با ترکان و تازیان تا منکوب شدن زیرِ سُمّ ستوران مغول و هضم کردن آنان در تیزابِ تمدنی مداراگر و فرهنگی بی‌قرار.اسلامی ندوشن با نثری پخته و فرهیخته فرهنگ و تمدن ایرانی را از کهنه‌روز تا امروز و در تمامتِ آنْ به روایت نشسته است. خوانش او از سرنوشتِ ایران نه ایدئولوژیک و بریده از واقعیت است و نه بی‌اعتنا به آرمان که شرط امیدوارانه زیستن و از تکاپو بازنماندن است. او تا واپسین دَمِ حیات ایران را از یاد نبرد و در گفتارِ فرجامین خودْ از تنها نماندن آن سخن به میان آورد.«یادش گم مباد» هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 17:51

به‌راستی چه‌گونه است که آمریکا به نشانۀ حمایت از فرزندخواندۀ شریرِ خود، ناوهای هواپیمابَر را از آن سوی جهان به خاورمیانه گسیل می‌کند، اما از کشورهای عربی در دفاع از مردم بی‌پناهِ غزّه بانگ مرغی برنمی‌خیزد و واکنش‌ها، از بیانیه‌های محافظه‌کارانه و عافیت‌طلبانه فراتر نمی‌رود؟ در این میان، جمهوری اسلامی تنها کشوری است که آشکارا به حمایت از فلسطین برخاسته و پرچمدارِ مصاف با رژیم غاصب شده است و چه نیکوست که طلایه‌دار صلح نیز باشد و با بهره جستن از ظرفیت‌های دیپلماتیک و هیمنۀ نفوذ در منطقه، در جهت دستیابی به توافقی تاریخی که سعادت و امنیت ملتی مظلوم را تأمین کند، گام‌هایی استوار بردارد. یقین دارم که راهِ رهایی از شاهراهِ صلح می‌گذرد. از فشار فراگیر قدرت‌های جهانی به‌خصوص دنیای اسلام برای واداشتن رژیم غاصب به پذیرش قطعنامه‌های سازمان ملل، تشکیل دولت مستقل فلسطینی و پایان دادن به هفت دهه (15مِی 1948م-) اشغالگری و کودک‌کُشی.دَرانداختن هر طرح دیگری جز این، گشودن درهای دوزخ به روی ملتی مصیبت‌زده است و ریختن شرنگ عذابی ابدی در کام کودکان و زنان که در این گوشه از جهانْ انگار گِل وجودشان را با داغ سرشته‌اند. با سوگواری در عزای عزیزان و مویه کردن بر ویرانه‌های زندگی. + نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۲ ساعت 10:3 توسط سلمان احمدوند  |  هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 15:09

امروز حیات فرهنگی روستا را از یک‌سو موریانۀ روزمرگی فرومی‌بلعد و از سوی دیگر، شتابِ ترس‌انگیز زمان که دست در دست مرگْ همچون طوفانی سهمگین، همه چیز را در کام می‌کِشد و آن‌سو تَرَک در زیر سُمّ سُتوران اینترنت و به پُشتگرمی گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی، کار را یکسَره می‌کند.راست این است که زمان را به عقب نمی‌توان بازگرداند. کارِ کارستان او، عبور بی‌رحمانه است و به سَر دَواندن ثانیه‌های سراسیمه که در حسرتِ لحظه‌ای آسودن، شب را به روز می‌رسانند و همیشه را به هنوز.نیک می‌دانم که مرور خاطره‌ها نه جا ماندن در گذشته است و نه گریستن در سوگ روزهای رفته، بَل نگهبانی از حافظه است؛ برای مصاف با فراموشی و زوال میراثِ پُرارج قدیم؛ همانچه سنّت‌اش می‌نامیم و دلنگرانِ آنیم که قربانی تندباد مُدرنیته شود؛ مایی که از مُدرنیته جُز پوستینی بر تَن نَداریم و از مشروطه تا به امروز- که ۱۵۰ سال می‌گذرد- در پی سَراب دَویده‌ایم و پیوسته از سَرچشمه‌ها غافل مانده‌ایم. یک نشانۀ روشن آن، رشد سرطانی شهرها و ویرانی سوگناک روستاها در پی مهاجرتِ فزاینده برای یافتن کار و رفاه. من این پدیده را تلخ‌ترین رخداد چهار دهۀ گذشته می‌دانم؛ چرا که روستا بُنیان توسعه است و افزون بر نقش محوری در بَرآوردن نیازهای اساسی جامعه، امکانی بی‌بدیل برای پیشگیری از گسترش لجام‌گسیختۀ شهرها و به دنبال آنْ تکثیر مهارناپذیر آسیب‌های اجتماعی است. بر پایۀ این تلقی، مهم‌ترین شاخص کامیابی دولت‌ها (Govement) و نظام‌های سیاسی (State)، توانایی‌شان در تداوم و طراوت زندگی روستایی است. سَبکی از معیشتْ که بر فضایلی چون کار، ساده‌زیستی و قناعت‌ورزی بنا شده است و دریغا که طُفیلی حیاتِ پُراضطراب و مصرف‌زدۀ شهری شود. با دود و دَم و دلهره و درما هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 49 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1402 ساعت: 23:53

ناگفته پیداست که این اقتضای قدرت است. قدرت است که جان و جهانِ انسان را زیر و زَبَر می‌کند؛ زین‌روست که جلال‌الدین مولوی (۶۰۴-۶۷۲ ه.ق) آرزو می‌کند که قدرت از آدمی دور باد: مَر بشر را پنجه و ناخن مَباد که نه دین اندیشد آنگَه نه َسداد (مثنوی. دفتر ششم) مولویْ زورآوَری را مایۀ تباهی دین و اخلاق می‌شمرد. گفتن ندارد که مراد وی مطلق قدرت نیست، بلکه قدرت مطلق است؛ زیاده قدرت داشتن و مجهز شدن به پنجه و ناخن که ابزار دریدن و زخمی کردن است. یادآور شخصیت تونی مونتانو در فیلم زخم صورت (۱۹۸۳) با بازی آل‌پاچینو در نقش مجرمی کوبایی که پس از آمدن به امریکا، از کارگری ساده به امپراتوری عظیم توزیع کوکائین تبدیل می‌شود و در این مسیر، همه چیزِ خود را از دست می‌دهد از مادر و خواهر تا همسر و دوست دیرین. وارثِ ثروتی افسانه‌ای، با دست‌های آلوده به خون و قلبی خالی از عشق و آرامش! از میان معاصران، این گفتۀ آبراهام لینکُلن (۱۸۰۹-۱۸۶۹م)،رئیس جمهور فقید و مقتول امریکا- که به سبب لغو قانون بردگی به نیکنامی ازو یاد می‌شود نیز شنیدنی است: هرگاه خواستی کسی را بیازمایی، کمی قدرت به او بده. لینکُلن نوشاندنِ جرعه‌ای از بادۀ قدرت را برملاکنندۀ ظرفیت‌های نهفتۀ آدمی می‌داند. در کتابِ کریم هم استغنا همسایۀ دویار به دیوار طغیان است: إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی* أَن رَآهُ اسْتَغْنَی (علق/ ۶-۷). ما در همۀ زمینه‌هایی که یک سَر آن به استفاده از امکاناتِ تکنولوژیک وصل می‌شود، دچار تعویق و تأخیریم. همانچه در ادبیاتِ جامعه‌شناختی تأخر فرهنگی نامیده می‌شود، و بر جاماندنِ فرهنگ از امکانات انگشت می‌گذارد. اصلاً چنین می‌نَماید که بهره جستن از امکاناتِ پیشگفته نیازمندِ پیوستی آسیب-شناختی است؛ چرا که همچون همۀ پدیده‌های دیگر که هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1402 ساعت: 0:05

او فقط و فقط باید نوجوانی کند، بخندد، ساز گریه‌اش را کوک کند، خود را مدام در آینه ببیند، گاه زشت جلوه کند و گاه چندان زیبا بنَماید که بر خود ببالد، با دوستانش چَت کند و با آنها راجع به همۀ آنچا در محیط خانه تابو به شمار می‌آید بی‌واهمه سخن بگوید، درس بخواند و برای آینده‌اش نقشه‌های جورواجور بِکِشد. لباس‌های رنگارنگ بپوشد، مهمانی برود، عاشق شود. رازهای مگویش را با مادرش در میان بگذارد و با پدرش رفیق باشد. ساختمان وجود آدمی با همین مصالح ساخته می‌شود. هرچه جنس مصالح بهتر و ملاطِ شخصیت پُرو پیمان‌تر باشد، ساختمانْ استوارتر است وگرنه به تلنگری فرومی‌ریزد. نیک می‌دانم همسالان او که به‌اجبارِ خانواده‌هایشان کِشان کِشان یا حتی نازان و خرامان به خانۀ بخت روان شده‌اند، از پیامدهای ویرانگر کودک‌همسری «بی‌خبرند». از بیدار شدن نیازهای تَنانه و عاشقانه پس از سال‌های سُکون و دلمردگی و بر زمین ماندن آنها در خلأ روابط عاطفی و احساسیِ هم‌تراز با همسران بزرگ‌سال یا ناشناختۀ خویش... قتل‌های ناموسی، طلاق‌های عاطفی و آنچه خیانت در پیمان زناشویی می‌نامند، پیامدهای کودک‌همسری و نادیده گرفتن اساسی‌ترین نیاز انسان در حیات اجتماعی، یعنی «حق انتخاب» است. حق انتخاب انسان‌ها برای آگاه شدن و سنجیدن و برگزیدن یا فرونهادن. ‌ جامعه رنگ خوشبختی را نمی‌بیند مگر آنکه به باشندگانش اجازۀ تجربه کردن، بزرگ شدن و قد کشیدن بدهد نه اینکه مانع تکامل و پختگی شخصیت اجتماعی آنها شود، و هنگامی که باید نوجوانی کنند سنگین‌ترین بار زندگی یعنی ازدواج و تأسیس خانواده را سنگدلانه بر شانه‌های نحیف آنها بگذارد و آن بینوایان بی‌پناه را به جهانی پرتاب کند که به‌راستی گورستان حسرت‌های ابدی و آرزوهای بَر بادرفته است. از زشتی سنّت قر هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 10:58

خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال/ هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش (دیوان شمس/ غزل 1247) اما و هزار اما که همۀ نیازها را باید در ترازوی حقوق دیگری سنجید. باید خود را جای او گذاشت و از دریچۀ چشم وی به رفتارِ خود نگریست. با طرح این پرسش عافیت‌سوز که: اگر ایشان با من چنین کنند، بر من چه می‌رود؟ بر آگاهان پوشیده نیست که طرح این پرسش موجز، حاصل انقلابی فرهنگی در ساحت وجودی فرد است. تحولی بنیادین در نهاد تعلیم و تربیت که در نتیجۀ آن، فرد از رعیت به شهروند تبدیل می‌شود. از موجودی ستمدیده و ستمکار به باشنده‌ای حق‌جو و اندیشنده به احوال خود و دیگران برای جُستن راهی به رهایی از گرداب تلاطمات حیات پرآشوب جامعۀ مدرن و پسامدرن و دربارۀ خطّۀ فرهنگی‌مان، جامعه‌ای که از تقلای جانفرسایش برای خلاصی از محبس صِغارت بیش از یک قرن می‌گذرد و همچنان در کشاکش سنّت و مدرنیته آونگ‌آسا در آیند و شوند است! تا کِی قرار یابد و زندگی معمولی خود را در گسترۀ تاریخ بیاغازد. زندگی معمولی که از روشنداشت مؤلفه‌های آن دستِ‌کم دو قرن می‌گذرد. از حق آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی عقیده، آزادی سبک زندگی، و هر چه از این قبیل که مسیر دستیابی آدمی را به شادی حقیقی و زندگی شفافِ نیالوده به دروغ و تزویر و سرکوب و سانسور هموار می‌کند و مانع آن می‌شود که زندگی قیمتی جای خود را به زندگی به هر قیمتی بدهد. به‌راستی آدمی بدون فضایل اخلاقی به چه کار می‌آید؟ و زندگی اگر نه فرصت شادی و شکفتن در جهان محاصره شده با اشک و فروبستگی، که مجال به جان خریدن عذاب الیم برای به کف آوردن لقمه‌ای نان است، حَقّا که مرگْ رستگاری ابدی است. در این گوشه از جهان و در تاریخی سراسر مصیبت و محنت، مقاومت نمایندگان جان برکف سنّت جان‌سخت با م هوای تازه...ادامه مطلب
ما را در سایت هوای تازه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akhare-bazio بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 10:58